گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد هفتم
فصل ششم : شهادت فرزندان امام حسن علیه السلام


6/ 1قاسم بن حسن

قاسم ، (1) فرزند امام حسن علیه السلام است. مادرش کنیز بود و نرجس نام داشت . چهره او چون پاره ماه بود . به گزارش خوارزمی ، وی هنگام شهادت ، به سنّ بلوغ نرسیده بود ؛ ولی مؤلّف لباب الأنساب ، او را شانزده ساله می داند . چگونگی اجازه گرفتن این نوجوان از امام حسین علیه السلام برای رفتن به میدان ، حاکی از قوّت معرفت و کمال درایت و شهامت و ایمان اوست . شاید به دلیل کمیِ سن ، ابتدا امام حسین علیه السلام به او اجازه میدان رفتن نداد ؛ امّا قاسم ، آن قدر دست و پای امام علیه السلام را بوسید و پافشاری و التماس کرد تا اجازه گرفت و در حالی که اشک هایش بر گونه اش می غلتید، با خواندن این رَجَز به صف دشمن ، حمله بُرد : اگر مرا نمی شناسید ، من شاخه حسننواده پیامبرِ برگزیده و امین هستم . این حسین ، همانند اسیرِ به گروگان گرفته شدهدر میان مردم است که از آب باران هم دریغ داشته شده است . او پس از هلاک نمودن تعدادی از سپاه ابن سعد ، به خیل شهیدان پیوست . در «زیارت رجبیّه» ، نام وی آمده و در «زیارت ناحیه مقدّسه» نیز در باره وی آمده است: سلام بر قاسم ، فرزند حسن بن علی ؛ ضربت خورده بر سرش ، و زِرهش کَنْده شده ، هنگامی که عمویش حسین را صدا زد ! پس عمویش ، خود را مانند بازی شکاری ، بر بالای سرش رسانْد و او ، پاهایش را به خاک می سایید ؛ و حسین علیه السلام می فرمود : «[ از رحمت خدا ] دور باشند قاتلان تو ؛ کسانی که روز قیامت ، دشمنشان، جدّ تو و پدر تو هستند !» . سپس فرمود : «به خدا سوگند ، بر عمویت گران است که او را بخوانی و پاسخت را ندهد ، یا پاسخت را بدهد ، ولی تو کشته شده ، بر خاک افتاده باشی و سودی برایت نداشته باشد . به خدا سوگند ، امروز ، روزی است که کُشندگان او (عمویت) ، فراوان و یاورانش ، اندک اند !» . خداوند ، مرا در روز قیامت ، با شما دو نفر (قاسم و امام حسین علیه السلام ) ، قرار دهد و در جایگاه شما ، جای دهد . خداوند ، قاتلت عمر بن سعد بن عروه بن نُفَیل اَزْدی را لعنت کند و او را به دوزخ برساند و عذابی دردناک ، برایش آماده سازد !

.

1- .در مقاتل الطالبیین آمده است که وی ، برادر پدر و مادریِ ابوبکر بن حسن است .



ملاحظتان

1. روی فی کتاب الهدایه الکبری، للحسین بن حمدان الخصیبی ، (1) عن الإمام زین العابدین علیه السلام فی بیان أحداث لیله عاشوراء: فقال له القاسم ... : یا عمّ! وأنا أُقتل؟ فأشفق علیه، ثمّ قال علیه السلام : یابن أخی! کیف الموت عندک؟ قال: یا عمّ! أحلی من العسل! قال: إی واللّه فذلک أحلی... . (2) والجدیر بالذکر أنّ ما یشبه هذه الروایه جاء فی کتاب مدینه المعاجز أیضا ، (3) ولم نذکرها فی النصّ بسبب عدم اعتبار مصدر الروایه. کما ذکرت بعض المعلومات فی کتاب روضه الشهداء (4) والمنتخب للطریحی (5) وغیرهما حول مصائب القاسم علیه السلام وعرسه، ولکنّها غیر صحیحه وغیر قابله للاعتماد . 2. هل داست الخیل بحوافرها جسد القاسم؟ جاء فی مقتل القاسم: نادی القاسم بعد إصابته وسقوطه علی عمّه، فأقبل علیه الإمام علیه السلام مسرعاً، وضرب ضارب القاسم بالسیف، وقطع یده. وهجم جیش العدوّ لإنقاذ الضارب . وتفید المقاتل القدیمه والمشهوره، بأنّ قاتل القاسم دیس تحت أقدام الجیش فی هذا الهجوم وهلک؛ ولکن ذکر فی بعض الکتب المتأخّره وتناقلت الألسن تبعاً لها أنّ القاسم قُتل تحت أرجل الجند. ویبدو أنّ مصدر هذا الخطأ، کتاب بحار الأنوار، وأنّه انتقل بعد البحار ، إلی کتب مثل : ناسخ التواریخ ، مخزن البکاء ، مهیّج الأحزان ، وأسرار الشهادات . وقد جاء فی نص بحار الأنوار : وحملت خیلُ أهل الکوفه لیستنقذوا عَمراً من الحسین، فاستقبلته بصدورها وجرحته بحوافرها ووطئته حتّی مات الغلام، فانجلت الغبره، فإذا بالحسین علیه السلام قائم علی رأس الغلام وهو یفحص برجله... . (6) والآن نلفت انتباه القرّاء إلی التعلیق الذی کتبه محقّق بحار الأنوار المحترم، علی عباره «حتّی مات الغلام»: قد اُقحم هاهنا لفظ «الغلام» وهو سهو ظاهر، یخالف نسخه المقاتل والإرشاد ومناقب ابن شهرآشوب، ویخالف لفظ الکتاب أیضاً، حیث یقول بعده «وهو یفحص برجله» فإنّما یفحص برجله: أی یجود بنفسه، الذی لم یمت بعد، خصوصاً مع مخاطبه الحسین علیه السلام له بقوله « یعزّ واللّه علی عمک...» الخ؛ فمات تحت حوافر الخیل وسنابکها عدوّ اللّه عمرو بن سعد بن نفیل الأزدی لا رحمه اللّه ، ولکن عباره المصنّف رحمه اللّه تفید أنَّه هو القاسم بن الحسن علیه السلام . أمّا نسخه المقاتل ففیه: فضرب عَمراً بالسیف ،فاتّقاه بساعده، فأطَنّها من لدن المرفق ثمّ تنحّی عنه،وحملت خیل عمر بن سعد لتستنقذه من الحسین علیه السلام ، فلمّا حملت الخیل استقبلته بصدورها وجالت فوطأته فلم یُرم حتّی مات لعنه اللّه وأخزاه، فلما تجلّت الغبره إذا بالحسین علیه السلام علی رأس الغلام وهو یفحص برجله، وحسین یقول: الخبر. وقد یظهر أنَّ لفظ «الغلام» کان فی نسخه المصنّف مصحّفاًعن کلمه «لعنه اللّه » التی تکتب هکذا «لع» . (7) وأمّا ما روی فی المصادر المعتبره حول مقتل القاسم علیه السلام ، فهو کالتالی:

.

1- .الحسین بن حمدان الخصیبی معروف بالغلوّ، حیث یقول النجاشی حوله: «کان فاسد المذهب» (رجال النجاشی: ج 1 ص 187) ویقول ابن الغضائری عنه: «کذّاب فاسد المذهب. صاحب مقاله ملعونه لا یلتفت إلیه» (الرجال لابن الغضائری: ص 54).
2- .الهدایه الکبری: ص 204.
3- .مدینه المعاجز : ج 4 ص 215.
4- .روضه الشهداء: ص 321 -329.
5- .المنتخب للطریحی: ص 365.
6- .بحار الأنوار: ج 45 ص 35 وراجع: تسلیه المجالس: ج 2 ص 305.
7- .بحار الأنوار: ج 45 ص 35 .



دو نکته1 . در کتاب الهدایه الکبری ، نوشته حسین بن حَمْدان خَصیبی ، (1) از امام زین العابدین علیه السلام در شرح وقایع شب عاشورا ، گزارش شده است : قاسم گفت : عموجان! آیا من کشته می شوم؟ حسین علیه السلام با او مهربانی کرد و فرمود : «ای برادرزاده ! مرگ در نظرت چگونه است؟» . گفت : عموجان! شیرین تر از عسل . فرمود : «آری . به خدا سوگند ، شیرین تر است ...» . گفتنی است که مشابه این مطلب ، در کتاب مدینه المَعاجز نیز آمده که ما به دلیل معتبر نبودن منبع گزارش ، آن را در متن نیاوردیم . همچنین ، در باره عروسی قاسم(!) و مصائب او ، مطالبی در روضه الشهدا و المنتخب طُرَیحی و برخی کتاب های دیگر آمده است که صحیح و قابل استناد نیستند . (2) 2 . آیا قاسم ، زیرِ دست و پای اسب ها مانده است ؟ در چگونگی به شهادت رسیدن قاسم ، آمده است : قاسم ، پس از ضربت خوردن و فرو افتادن [از اسب] ، عمویش را صدا زد و حسین علیه السلام به سرعت ، خود را به او رسانْد و کشنده قاسم را با شمشیر ، هدف قرار داد و دستش را قطع کرد . لشکر دشمن هم برای نجات آن فرد ، هجوم آوردند . بر اساس کتب مقاتل کهن و مشهور ، در این هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زیر دست و پای لشکر قرار گرفت و هلاک شد ؛ امّا در برخی کتب متأخّر و به تبع آن ، در افواه ، مطرح شده که قاسم ، زیرِ دست و پای لشکریان ، کشته شد . به نظر می رسد منشأ این اشتباه ، بحار الأنوار باشد و پس از آن ، به کتاب هایی چون : ناسخ التواریخ ، مخزن البکاء ، مهیّج الأحزان و أسرار الشهادات ، راه یافته است . در متن بحار الأنوار ، آمده است : سپاه کوفه ، هجوم بردند تا عمرو (کشنده قاسم) را از دست حسین علیه السلام نجات دهند . پس اسب ها با سینه هایشان به سوی او تاختند و با سم هایشان ، او را زخمی و پایمال کردند و آن نوجوان ، کشته شد . هنگامی که غبار جنگ ، فرو نشست ، ناگهان دیدند که حسین علیه السلام بر سرِ آن جوان ، ایستاده و او در حال دست و پا زدن است . اینک به پانوشتی که محقّق محترم بحار الأنوار ، برای جمله «حتّی مات الغلام (تا آن که آن جوان ، کشته شد)» آورده ، بنگرید : کلمه «غلام» در این عبارت ، گذاشته (افزوده) شده است و ظاهرا از سرِ غفلت بوده است و این ، مخالف با نسخه مقاتل الطالبیّین ، الإرشاد و المناقب ابن شهرآشوب است و با کلمات خود کتاب (بحار الأنوار) هم سازگار نیست ؛ چون پس از آن می گوید : «و آن جوان ، دست و پا می زد» ؛ یعنی در حال جان دادن بود و هنوز شهید نشده بود ؛ بخصوص با خطاب امام حسین علیه السلام به او که فرموده : «به خدا سوگند ، این ، بر عمویت بسیار گران است... !» . پس آن که زیرِ دست و پای اسب ها مُرده ، دشمن خدا ، عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدی بوده که از رحمت خدا دور باشد ؛ ولی عبارت مصنّف رحمه اللهاین معنا را القا می کند که آن جوان ، قاسم بن حسن بوده است ؛ امّا در نسخه مقاتل الطالبیّین آمده : «عمرو را با شمشیر زد و او ، مچ دستش را در برابر آن گرفت ، که آن را از مِرفَق بُرید و کَنْد . لشکر عمر بن سعد ، هجوم آوردند تا او را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند . زمانی که لشکر ، هجوم آوردند ، سینه اسبان ، او را هدف قرار دادند و زیر پا و سُم اسب ها انداختند و نتوانست فرار کند تا مُرد . لعنت و خواری خدا بر او باد! زمانی که غبار نبرد ، فرو نشست ، دیدند که حسین علیه السلام بر بالای سر نوجوان ، ایستاده و او ، در حال دست و پا زدن است و حسین علیه السلام می گوید : ...» تا پایان روایت . پس به دست می آید که کلمه «غلام» در نسخه مصنِّف (مرحوم مجلسی)، تصحیف کلمه «لعنه اللّه » است که «لع» نوشته می شود . آنچه در منابع قابل استناد در باره شهادت قاسم گزارش شده ، در پی می آید :



1- .حسین بن حمدان خصیبی ، مشهور به غلوّ است . نجاشی در باره او می گوید : «مذهب او فاسد است» . ابن غضائری نیز در باره او می گوید : «دروغگو و مذهب او فاسد است . گوینده سخنِ نفرین شده ای است و به وی اعتنا نمی شود» .
2- .ر . ک : ج 1 ص 91 (درآمد / منابع غیر قابل استناد).



4578.امام باقر علیه السلام :تاریخ الطبری عن حمید بن مسلم:خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّهُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ (1) أحَدِهِما ما أنسی أنَّهَا الیُسری فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلی ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ ، فَما وَلّی حَتّی ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه!

قالَ: فَجَلَّی (2) الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّهَ لَیثٍ غُضُبٍّ، (3) فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها (4) مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّی عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَهِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام ، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّی ماتَ.

وَانجَلَتِ الغَبرَهُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلی رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَهِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّهِ عَلی عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّهِ کَثُرَ واتِرُهُ (5) وقَلَّ ناصِرُهُ.

ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلی رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلی صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّی ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلی قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ . (6) .

1- .الشِّسْع: أحد سیور النعل، وهو الذی یدخل بین الإصبعین (النهایه: ج 2 ص 472 «شسع») .
2- .جَلّی ببصره: إذا رمی به کما ینظر الصقر (الصحاح: ج 6 ص 2305 «جلا») .
3- .غُضُبٌّ : شدید الغضب (لسان العرب : ج 1 ص 649 «غضب») .
4- .یقال : ضربَ رجلَه فأطَنَّ ساقَهُ : أی قَطَعَها (لسان العرب : ج 13 ص 268 «طنن») .
5- .الوِتْرُ: الجنایه التی یجنیها الرجل علی غیره من قتل أو نهب أو سبی (لسان العرب: ج 5 ص 274 «وتر») .
6- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 447، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 570، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 471، مقاتل الطالبیّین: ص 93 ؛ مثیر الأحزان : ص 69 وفی الثلاثه الأخیره «عمرو بن سعید بن نفیل الأزدی» ، الإرشاد: ج 2 ص 107 وفیه «عمر بن سعید بن نفیل الأزدی»، الملهوف: ص 167 وفیه «ابن فضیل الأزدی» بدل «عمرو بن سعد بن نفیل الأزدی» وکلّها نحوه وراجع : أنساب الأشراف: ج 3 ص 406 .



4580.حلیه الأولیاء ( فِی الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام ) تاریخ الطبری به نقل از حُمَید بن مسلم : جوانی به سان پاره ماه ، شمشیر به دست ، به سوی ما آمد . او پیراهن و بالاپوش و کفش هایی داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود ، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود .

عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدی به من گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله می برم .

به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه می خواهی ؟ ! کُشتن همین کسانی که گرداگردِ آنها را گرفته اند ، برای تو بس است .

گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !

آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشیر ، بر سرش زد . آن جوان ، به صورت ، [بر زمین] افتاد و فریاد برآورد : عموجان !

حسین علیه السلام ، مانند باز شکاری ، نگاهی انداخت و مانند شیر شرزه ، به عمرو، یورش بُرد و او را با شمشیر زد . او ساعد دستش را جلوی آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد . فریادی کشید و از امام علیه السلام ، کناره گرفت . سواران کوفه ، یورش آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام بِرَهانند ؛ امّا عمرو در جلوی سینه مَرکب ها قرار گرفت و سواران ، با اسب بر روی او رفتند و وی را لگدمال کردند تا مُرد .

غبار [ نبرد ] که فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالای سر جوان ، ایستاده بود و او پاهایش را از درد ، به زمین می کشید . حسین علیه السلام فرمود : «از رحمت خدا دور باد گروهی که تو را کُشتند و کسانی که طرفِ دعوایشان در روز قیامت ، جدّ توست!».

سپس فرمود : «به خدا سوگند ، بر عمویت گران می آید که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودی نداشته باشد ؛ صدایی که به خدا سوگند ، جنایتکاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندک اند» .

سپس او را بُرد و گویی می بینم که پاهای آن جوان ، بر زمین کشیده می شود و حسین علیه السلام ، سینه اش را بر سینه خود ، نهاده است . با خود گفتم : با او چه می کند ؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش علی اکبر و کشتگان گِرد او که از خاندانش بودند ، گذاشت . نام آن جوان را پرسیدم . گفتند: قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب است . .




4579.عدّه الداعی :مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی:خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أی بَعدِ عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ ]عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ فی بَعضِ الرِّوایاتِ، وفی بَعضِ الرِّوایاتِ (1) القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یَبلُغِ الحُلمَ فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام اعتَنَقَهُ، وجَعَلا یَبکِیانِ حَتّی غُشِیَ عَلَیهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ فَأَبی عَمُّهُ الحُسَینُ علیه السلام أن یَأذَنَ لَهُ، فَلَم یَزَلِ الغُلامُ یُقَبِّلُ یَدَیهِ ورِجلَیهِ ویَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّی أذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلی خَدَّیهِ وهُوَ یَقولُ:


إن تُنکِرونی فَأَنَا فَرعُ الحَسَنْسِبطُ النَّبِیِّ المُصطَفی وَالمُؤتَمَنْ هذا حُسَینٌ کَالأَسیرِ المُرتَهَنْبَینَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَنْ (2)


وحَمَلَ وکَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَهُ قَمَرٍ، وقاتَلَ فَقَتَلَ عَلی صِغَرِ سِنِّهِ خَمسَهً وثَلاثینَ رَجُلاً.

قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: کُنتُ فی عَسکَرِ ابنِ سَعدٍ، فَکُنتُ أنظُرُ إلَی الغُلامِ وعَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ إحداهُما ما أنسی أنَّهُ کانَ شِسعَ الیُسری فَقالَ عَمرُو بنُ سَعدٍ الأَزدِیُّ : وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ: سُبحانَ اللّهِ! ما تُریدُ بِذلِکَ؟ فَوَاللّهِ لَو ضَرَبَنی ما بَسَطتُ لَهُ یَدی، یَکفیکَ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَشوهُ. قالَ: وَاللّهِ لَأَفعَلَنَّ! وشَدَّ عَلَیهِ، فَما وَلّی حَتّی ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ وصاحَ: یا عَمّاه!

فَانقَضَّ عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام کالصَّقرِ، وتَخَلَّلَ الصُّفوفَ، وشَدَّ شِدَّهَ اللَّیثِ الحَرِبِ ، (3) فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ بِیَدِهِ، فَأَطَنَّها مِنَ المِرفَقِ فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّی عَنهُ، فَحَمَلَت خَیلُ أهلِ الکوفَهِ لِیَستَنقِذوهُ، فَاستَقبَلَتهُ بِصُدورِها ووَطِئَتهُ بِحَوافِرِها، فَماتَ .

وَانجَلَتِ الغَبرَهُ فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلی رَأسِ الغُلامِ وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ، وَالحُسَینُ یَقولُ: عَزَّ وَاللّهِ عَلی عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ، أو یُجیبَکَ فَلا یُعینَکَ، أو یُعینَکَ فَلا یُغنِیَ عَنکَ، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، الوَیلُ لِقاتِلِکَ!

ثُمَّ احتَمَلَهُ ، فَکَأَنّیأنظُرُ إلی رِجلَیِ الغُلامِ تَخُطّانِ الأَرضَ، وقَد وَضَعَ صَدرَهُ إلی صَدرِهِ، فَقُلتُ فی نَفسی، ماذا یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّی ألقاهُ مَعَ القَتلی مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَی السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً! صَبراً یا بَنی عُمومَتی صَبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ أبَداً . (4) .

1- .وهو المشهور المعتمد .
2- .المُزنُ : السحاب ، الواحده مُزنه (المصباح المنیر : ص 571 «مزن») .
3- .. حَرِبَ الرّجلُ : اشتدّ غضبه (لسان العرب : ج 1 ص 304 «حرب») .
4- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ج 2 ص 27؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 34 وراجع : الفتوح: ج 5 ص 112 والمناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 106 و 107 .



4578.الإمام الباقر علیه السلام :مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :پس از عون بن عبد اللّه بن جعفر، بر اساس برخی نقل ها، عبد اللّه بن حسن بن علی بن ابی طالب و بر اساس برخی دیگر ، قاسم بن حسن که نوجوان و نابالغ بود ، به میدان آمد . هنگامی که حسین علیه السلام به او نگریست ، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گریستند که هر دو از حال رفتند . سپس جوان ، اجازه پیکار خواست و عمویش حسین علیه السلام ، از اجازه دادن ، خودداری کرد . جوان ، پیوسته دست و پای حسین علیه السلام را می بوسید و از او اجازه می خواست تا به او اجازه داد . او به میدان آمد و در حالی که اشک هایش بر گونه هایش روان بود ، چنین می خواند :


اگر مرا نمی شناسید ، من شاخه حسنمنواده پیامبرِ برگزیده و امین . این ، حسین است ، به سان اسیری در بندمیان مردمی که خدا کُند از آب باران ننوشند !


سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه می مانْد . جنگید و با وجود کمیِ سنّش ، 35 مرد را کُشت .

حُمَید بن مسلم ، گفته است : من در لشکر ابن سعد بودم و به آن جوان ، می نگریستم . او پیراهنی و بالاپوش و کفش هایی داشت که بندِ یک لنگه اش پاره بود ، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود .

عمرو بن سعد اَزْدی گفت : به خدا سوگند ، بر او حمله می برم !

به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن ، چه می خواهی ؟ ! کشتن همین کسانی که گرداگردِ آنها را گرفته اند ، برای تو بس است .

گفت : به خدا سوگند ، به او حمله خواهم بُرد !

آن گاه ، بر او حمله بُرد ، و باز نگشت تا با شمشیر ، بر سرش زد و آن جوان ، به صورت [ بر زمین ]افتاد و فریاد برآورد : ای عمو جان !

حسین علیه السلام ، مانند باز شکاری ، نگاهی به او انداخت و خود را به صفوف دشمن زد و مانند شیری خشمگین ، حمله کرد و عمرو را با شمشیر زد . او دستش را جلوی آن گرفت و از آرنج ، قطع شد . فریادی کشید و از امام علیه السلام ، کناره گرفت . سواران کوفه ، برای نجات وی ، یورش آوردند ؛ امّا او در جلوی سینه اسب ها قرار گرفت و اسب ها ، او را لگدمال کردند تا مُرد .

غبار [ نبرد ] که فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالای سرِ جوان ، ایستاده بود و او ، پاهایش را از شدّت درد ، به زمین می کشید . حسین علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، بر عمویت گران می آید که او را بخوانی و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و کمکی نتواند به تو بکند یا کمکت کند ، امّا به تو سودی نبخشد . از رحمت خدا دور باشند کسانی که تو را کُشتند ! وای بر کُشنده تو !» . سپس او را بُرد ، و گویی می بینم که پاهای آن جوان ، بر زمین کشیده می شود و حسین علیه السلام سینه او را بر سینه خود ، نهاده است . با خود گفتم : با او چه می کند ؟ او را آورد و کنار شهیدان و کشتگان از خاندانش نهاد .

آن گاه ، سر به آسمان بلند کرد و گفت : «خدایا ! همه آنها را به شمار آور و یک تن را هم جا مگذار و هرگز آنها را میامرز ! ای عموزادگان ! شکیبایی کنید . ای خاندان من ! شکیبا باشید که دیگر پس از امروز ، هیچ خواری ای نخواهید دید !» . .



4577.الغارات ( به نقل از ابو مَطَر ، درباره امام علی علیه السل ) المحن عن أبی معشر عن بعض مشیخته:رَأی رَجُلٌ مِن أهلِ الکوفَهِ عَبدَ اللّهِ بنَ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ عَلی فَرَسٍ، وکانَ عَبدُ اللّهِ أجمَلَ خَلقِ اللّهِ، فَقالَ الکوفِیُّ: لَأَقتُلَنَّ هذَا الفَتی، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: وَیحَکَ ما تَصنَعُ بِهذا؟ دَعهُ، فَأَبی ، فَحَمَلَ عَلَیهِ فَضَرَبَهُ فَقَتَلَهُ. قالَ: ولَمّا أصابَتهُ الضَّربَهُ قالَ: یا عَمّاه ! فَأَجابَهُ الحُسَینُ علیه السلام قالَ: لَبَّیکَ، صَوتٌ قَلَّ ناصِرُهُ ، وکَثُرَ واتِرُهُ! وحَمَلَ الحُسَینُ علیه السلام عَلی قاتِلِهِ فَضَرَبَهُ فَقَطَعَ یَدَهُ، ثُمَّ ضَرَبَهُ اُخری فَقَتَلَهُ . (1)4576.فضائل الصحابه ، ابن حنبل ( به نقل از ابو نوار ) الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام :بَرَزَ مِن بَعدِهِ [أی بَعدِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ ]القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبیطالِبٍ وهُوَ یَقولُ:


لا تَجزَعی نَفسی فَکُلٌّ فانِالیَومَ تَلقَینَ ذُرَی الجِنانِ


فَقَتَلَ مِنهُم ثَلاثَهً ، ثُمَّ رُمِیَ عَن فَرَسِهِ . (2) .

1- .المحن: ص 147 ، جواهر المطالب : ج 2 ص 269 عن أبی عبیده وفیه «الشام» بدل «الکوفه» وراجع : الإمامه والسیاسه : ج 2 ص 12 .
2- .الأمالی للصدوق: ص 226 ح 239 ، روضه الواعظین: ص 208 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار: ج 44 ص 321 .


4575.امام باقر علیه السلام ( در وصف امیرمؤمنان علیه السلام ) المِحَن به نقل از ابو معشر ، از یکی از استادانش : مردی کوفی ، عبد اللّه بن حسن بن علی را بر روی اسب دید و عبد اللّه ، از زیباترین آفریدگانِ خدا بود . آن کوفی گفت : حتما این جوان را می کُشَم . مردی به او گفت : وای بر تو ! از این ، چه می خواهی ؟ او را وا گذار .

امّا او نپذیرفت و به او حمله بُرد و او را زد و کُشت .

هنگامی که ضربه [ ی شمشیر ] به او اصابت کرد ، گفت : ای عمو جان !

حسین علیه السلام به او پاسخ داد و فرمود : «جانم! ای صدایی که یاور آن ، کم و دشمن آن، فراوان است» . همچنین حسین علیه السلام ، به قاتلش حمله کرد و او را زد و دستش را قطع کرد و با ضربه ای دیگر ، او را کُشت .4577.الغارات عن أبی مطر ( فِی الإِمامِ عَلِیٍّ علیه السلام ) الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : پس از علی اکبر علیه السلام ، قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب ، پا به میدان نهاد ، در حالی که می گفت :


ای جان من ! بی تابی مکن . همه فانی اندامروز ، قلّه های بهشت را می بینی .


سپس، سه تن از آنان را کُشت و آن گاه، او را از اسبش بر زمین انداختند [ و کشته شد ] . .

4576.فضائل الصحابه لابن حنبل عن أبی النوار :الأخبار الطوال:ثُمَّ قُتِلَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، ضَرَبَهُ عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ مُقبِلٍ الأَسَدِیُّ . (1)4575.الإمام الباقر علیه السلام ( فی صِفَهِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ) تاریخ الطبری عن هشام :قُتِلَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ واُمُّهُ اُمُّ وَلَدٍ قَتَلَهُ سَعدُ بنُ عَمرِو بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ . (2)6 / 2أبو بَکرِ بنِ الحَسَنِکان الابن الآخر من أبناء الإمام الحسن علیه السلام والذی استشهد فی کربلاء یدعی أبا بکر ، (3) قیل إنّ عمره کان 35 سنه . (4) وقد أوردت أغلب المصادر هذا الاسم إلی جانب عبد اللّه والقاسم (5) ، وبناءً علیه فقد استشهد ثلاثه من أبناء الإمام الحسن علیه السلام فی کربلاء . بینما عدّت بعض المصادر أبا بکر کنیه لعبد اللّه (6) ، فإن کان کذلک فإنّ للإمام الحسن ابنین باسم عبد اللّه ، أحدهما عبد اللّه الأکبر وهو زوج سکینه بنت الإمام الحسین علیه السلام (7) ، وقد استشهد فی کربلاء (8) ، والآخر عبد اللّه الأصغر الذی کان صبیّا وقد استشهد فی آخر ساعات عاشوراء فی أحضان الإمام الحسین علیه السلام . (9) والملاحظه الاُخری هی أنه جاء فی بعض المصادر أبو بکر بن الحسین، بدل أبی بکر بن الحسن ، ویبدو أنّه تصحیف ، لأنه لم یذکر أحدٌ ابناً بهذا الاسم للإمام الحسین علیه السلام . 10 وورد اسمه فی الزیاره الرجبیه ، (10) وجاء فی زیاره الناحیه المقدسه : السَّلامُ عَلی أبی بَکرِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ الوَلِیِّ ، المَرمِیِّ بِالسَّهمِ الرَّدِیِّ ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ عَبدَ اللّهِ بنَ عُقبَهَ الغَنَوِیَّ . (11)

.

1- .الأخبار الطوال: ص 257، بغیه الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2628 وراجع : جمهره أنساب العرب: ص 39 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 468، المعجم الکبیر: ج 3 ص 103 الرقم 2803 عن اللیث بن سعد ، الثقات لابن حبّان: ج 2 ص 311 ولیس فیهما ذیله، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 581، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 476 وفیه «سعید بن عمرو الأزدی» ولیس فیهما «أُمّ ولد» ؛ الأمالی للشجری: ج 1 ص 171 وفیه «عمر بن سعید بن نُفیل الأزدی»، شرح الأخبار: ج 3 ص 179 وفیه « عمرو بن سعید بن عمرو بن نُفیل الأزدی» .
3- .مروج الذهب ، ج 3 ص 71 ، نسب قریش : ص 50 ، الأخبار الطوال : ص 257 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 125 وذکره فی ص 20 و 26 بدل «أبی بکر» «عمرو» ویحتمل أن یکون عمرو اسم أبی بکر ، مثیر الأحزان ص 68 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 112 ، إعلام الوری : ج 1 ص 416 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 171 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 120.
4- .لباب الأنساب : ج 1 ص 400.
5- .نسب قریش : ص 50 ، جمهره أنساب العرب : ص 39 ؛ إعلام الوری :ج 1 ص 416 ، المناقب لابن شهر آشوب :ج 4 ص 29.
6- .المجدی : ص 19 ، عمده الطالب : ص 68 .
7- .المجدی : ص 19 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 181 وذکر فی المحبر : ص 438 «تزوجت سکینه بنت الحسین بن علی بن أبی طالب ، عبداللّه بن الحسن بن علی وکان أبا عذرها فمات عنها».
8- .المجدی : ص 19.
9- .راجع : ص 140 (عبد اللّه بن الحسن) .
10- .راجع : ج 12 ص 116 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .
11- .راجع : ج 12 ص 252 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .



4573.فضائل الصحابه لابن حنبل عن أبی بحر عن شیخ لهم :الأخبار الطّوال :سپس قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب ، کشته شد . عمرو بن سعد بن مُقبِل اسدی ، او را زد .4572.دعائم الإسلام ( درباره امام علی علیه السلام ) تاریخ الطبری به نقل از هشام : قاسم بن حسن بن علی که مادرش ، اُمّ وَلَد (کنیز) بود ، به دست سعد بن عمرو بن نُفَیل اَزْدی کشته شد .

6 / 2ابو بکر بن حسن

یکی دیگر از فرزندان امام حسن علیه السلام که در کربلا شهید شد ، ابو بکر نام داشت . (1) سنّ او را 35 سال گفته اند. بیشتر منابع ، نام او را در کنار عبد اللّه و قاسم آورده اند . بنا بر این ، سه تن از فرزندان امام حسن علیه السلام در کربلا شهید شده اند . برخی از منابع ، ابو بکر را کنیه عبد اللّه می دانند . اگر این چنین باشد ، امام مجتبی علیه السلام ، دو فرزند به نام عبد اللّه داشته است : عبد اللّه اکبر ، که شوهر سَکینه ، دختر امام حسین علیه السلام بوده (2) و در کربلا ، به شهادت رسیده است ؛ و دیگری عبد اللّه اصغر ، که خُردسال بود و در آخرین ساعات روز عاشورا ، در دامان امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. (3) نکته دیگر، این که در برخی منابع ، به جای «ابو بکر بن حسن»، نام او «ابو بکر بن حسین» ، ضبط شده است که ظاهرا تصحیف شده است ؛ زیرا کسی فرزندی با این نام برای امام حسین علیه السلام ، ذکر نکرده است . (4) نام وی در «زیارت رجبیّه» آمده است. همچنین در «زیارت ناحیّه مقدسه» ، در باره وی آمده است: سلام بر ابو بکر ، فرزند حسن بن علی پاک و ولی ! آن تیرخورده با تیر کُشنده ! خداوند ، قاتلش عبد اللّه بن عُقْبه غَنَوی را لعنت کند !



1- .شیخ مفید در کتاب الإرشاد، در بعضی جاها، «عمرو» را به جای «ابوبکر» گفته است. پس این احتمال وجود دارد که «عمرو»، اسم او و «ابوبکر»، کُنیه او باشد.
2- .در المُحَبَّر آمده است : سَکینه دختر حسین بن علی بن ابی طالب ، با عبد اللّه پسر حسن بن علی بن ابی طالب ، ازدواج کرد و وی ، شوهر دوشیزگی او بود و پیش از عروسی شان درگذشت .
3- .ر . ک : ص 141 (عبد اللّه بن الحسن) .
4- .آنان که برای امام حسین علیه السلام فرزندی به نام ابو بکر ذکر کرده اند ، برای امام حسن علیه السلام فرزندی به نام ابو بکر نیاورده اند با آن که مشهور بوده است . نکته دیگر این که نام قاتل هر دو ، عبد اللّه بن عُقْبه غَنَوی ذکر شده است . اینها صورت گرفتن تصحیف در این باره را تقویت می کند.



4570.فضائل الصحابه ، ابن حنبل ( به نقل از ابو مَطَر ) تاریخ الطبری عن هشام :قُتِلَ أبو بَکرِ بنُ الحَسَنِ (1) بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ واُمُّهُ اُمُّ وَلَدٍ قَتَلَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ عُقبَهَ الغَنَوِیُّ . (2)4569.خصائص الأئمّه علیهم السلامالإرشاد:رَمی عَبدُ اللّهِ بنُ عُقبَهَ الغَنَوِیُّ أبا بَکرِ بنَ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ، فَقَتَلَهُ . 34568.الطبقات الکبری ( به نقل از فرّوخ ) مقاتل الطالبیّین:أبو بَکرِ... بنُ الحَسَنِ (3) بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ واُمُّهُ اُمُّ وَلَدٍ ولا تُعرَفُ اُمُّهُ. ذَکَرَ المَدائِنِیُّ فی إسنادِنا عَنهُ، عَن أبی مِخنَفٍ، عن سُلَیمانَ بنِ أبی راشِدٍ: أنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُقبَهَ الغَنَوِیَّ قَتَلَهُ. وفی حَدیثِ عَمرِو بنِ شِمرٍ ، عَن جابِرٍ عَن أبی جَعفَرٍ علیه السلام : أنَّ عُقبَهَ الغَنَوِیَّ قَتَلَهُ . (4)4570.فضائل الصحابه لابن حنبل عن أبی مطر :تاریخ الطبری عن أبی مخنف :طَلَبَ المُختارُ عَبدَ اللّهِ بنَ عُقبَهَ الغَنَوِیَّ فَوَجَدَهُ قَد هَرَبَ ولَحِقَ بِالجَزیرَهِ ، فَهَدَمَ دارَهُ .

وکانَ ذلِکَ الغَنَوِیُّ قَد قَتَلَ مِنهُم غُلاماً، وقَتَلَ رَجُلٌ آخَرُ مِن بَنی أسَدٍ یُقالُ لَهُ حَرمَلَهُ بنُ کاهِلٍ رَجُلاً مِن آلِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَفیهِما یَقولُ ابنُ أبی عَقِبٍ اللَّیثِیُّ:


وعِندَ غَنِیٍّ قَطرَهٌ مِن دِمائِناوفی أسَدٍ اُخری تُعَدُّ وتُذکَرُ . (5) .

1- .فی تاریخ الطبری : ج 5 ص 448 والمعجم الکبیر: ج 3 ص 103 الرقم 2803 والطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 470 والکامل فی التاریخ: ج 2 ص 570 ومقاتل الطالبیّین: ص 92 وتذکره الخواصّ: ص 254 وشرح الأخبار: ج 3 ص 178 «أبو بکر بن الحسین» و راجع : هذه الموسوعه : ج 7 ص 136 هامش 5 .
2- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 468، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 581 وفیه «حرمله بن الکاهل رماه بسهم» بدل « عبداللّه بن عقبه الغنوی»، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 47 و 48 عدّه فیهما من المقتولین فقط، الأمالی للشجری: ج 1 ص 171 وراجع : جمهره أنساب العرب: ص 39 .
3- .فی المصدر : «ابن الحسین» ، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار .
4- .مقاتل الطالبیّین: ص 92؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 36 .
5- .تاریخ الطبری: ج 6 ص 65، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 684 ولیس فیه ذیله من «ففیهما»؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 375 نحوه وراجع : أنساب الأشراف: ج 6 ص 410 والأمالی للشجری : ج 1 ص 171 .



4569.خصائص الأئمّه علیهم السلام :تاریخ الطبری به نقل از هشام : ابو بکر بن حسن بن علی بن ابی طالب که مادرش اُمّ وَلَد (کنیز) بود ، به دست عبد اللّه بن عُقْبه غَنَوی کشته شد .4568.الطبقات الکبری عن فرّوخ :الإرشاد :عبد اللّه بن عُقْبه غَنَوی ، تیری به سوی ابو بکر بن حسن بن علی بن ابی طالب انداخت و او را کُشت . 14567.الکامل فی التاریخ ( به نقل از سفیان ) مقاتل الطالبیّین :ابو بکر . . . بن حسن بن علی بن ابی طالب ، که مادرش اُمّ وَلَد (کنیز) بود و نامش معلوم نیست . طبق گزارش مستند ما از مدائنی ، به نقل از ابو مِخنَف ، از سلیمان بن ابی راشد ، وی به دست عبد اللّه بن عُقْبه غنوی کشته شد . نیز در گزارش عمرو بن شمر ، از جابر ، از امام باقر علیه السلام آمده است که فرمود : «عُقْبه غَنَوی ، او را کُشت» .4566.وقعه صِفّین ( به نقل از اصبغ بن نُباته ) تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف: مختار ، عبد اللّه بن عُقْبه غَنَوی را طلبید ؛ امّا دید که او گریخته و به جزیره (منطقه ای در شمال عراق) رفته است . از این رو ، خانه اش را ویران کرد .

این مرد غَنَوی ، جوانی را از آنان (خاندان حسین علیه السلام ) کشته بود و مردی دیگر از قبیله بنی اسد به نام حرمله بن کاهِل ، یکی دیگر از خاندان حسین علیه السلام را کشته بود . ابن ابی عَقِب لیثی ، درباره این دو ، گفته است :


نزد قبیله غَنی ، قطره ای از خون ماست (خون ابوبکر بن حسن)و نیز در قبیله اسد ، خون دیگری ، به شُمار و یاد است (خون علی اصغر). .




6 / 3عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِعبداللّه (1) هو ثالث أبناء الإمام الحسن علیه السلام الذین استشهدوا فی کربلاء ، وقد نال هذا الوسام وهو لم یراهق بعدُ ، ویبدو أنّه من بعد علی الأصغر کان أصغر شهداء کربلاء ، 2 فحینما حاصر عسکر الکوفه الإمام الحسین علیه السلام فی آخر لحظات حیاته، حاول هذا الطفل أن یصل إلی الإمام الحسین، وأرادت زینب علیه السلام أن تمنعه، لکنّها لم تتمکّن، فأسرع حتی وصل إلی الإمام واستُشهد إلی جانبه . جدیر بالذکر أنّ بعض المصادر أوردت قصّه شهاده القاسم بشأن عبد اللّه ، وهو غیر صحیح . ورد اسمه فی الزیاره الرجبیّه ، (2) وجاء فی زیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ بنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الزَّکِیِّ ، لَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ ورامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ . (3)

.

1- .الإرشاد : ج 2 ص 125 ،المجدی : ص 19 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 171 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 120 ؛ الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 309 ،الفتوح : ج 5 ص 112 .
2- .راجع : ج 12 ص 116 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .
3- .راجع : ج 12 ص 254 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) .